ز آتش رخسار که ساغر گرفت


خانهٔ آیینه چو من درگرفت

کو پر و بالی که به آن کو رسد


نامه گرفتم که کبوتر گرفت

عشق ، وفا می طلبد، چاره چیست


بار دل از دل نتوان برگرفت

نی چقدر رغبت طفلانه داشت


بال و پر ناله به شکر گرفت

ناله نخیزد ز نی بورپا


طاقت ما پهلوی لاغر گرفت

بحربه توفان رضا می تپید


کشتی ما هم کم لنگر گرفت

چاره به خورشید قیامت کشید


دامن ما خشک شدن ، تر گرفت

ما همه زین باغ برون رفته ایم


رنگ که پرواز ته پر گرفت

بیدل از اعجاز ضعیفی مپرس


لغزش من خامه به مسطر گرفت